۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

گوهر وصل

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

همینطوری....


امروز 26 ماه رمضان هست ماهی هست که همه از گناهاشون به واسطه لطفی که خدا در حق بنده هاش داره پاک میشن و تا سال دیگه مجوز میگیرن که گناه کنند و بعد سال بعد هم به همین ترتیب . اما چه خوبه که به وجدانمون قول بدیم کمتر گناه کنیم و یا حداقل گناههای بزرگ انجام ندیم.
حتما سعیم میکنم همینطوری باشم و اما امروز یک کم استرس دارم چون امروز وحید عزیزم داره میاد گرگان پیشم.از 10 تیر تا حالا هنوز نیومده و امروز من یک روز زندگی با هم بودن رو و مشترک بودن رو تجربه میکنم فکر کنم جالب باشه میشم مثل خانمهای خونه وای خدایا یعنی باید غذا درست کنم و چای و کلا شوهرداری کنم و جالبتر از همه اینکه اصلا تو خونه چیزی هم نیست باید برم کلی خرید کنم.
با این همه چیزای که گفتم بازم حس قشنگی دارم حس زندگی مشترک حس با هم بودن و ....

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

!!!!!!!!!!!!




04.Sep.2009

این که گاهی "دانستن"، بزرگ‌ترین اخلال‌گر لحظه، بزرگ‌ترین پارازیت زندگی‌ست.