۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

شكر گزاري

امروز كه همكلاسيمون مريض شده بود و بعد با هم رفتيم به بيمارستان شهيد بهشتي تفت، و چون دكتر عمل داشت مجبور شديم كمي وايستيم و تو اين فاصله چند تا مريض كه كمرشون رو عمل كرده بودند اوردند كه ببرند تو اتاق عمل،و انقدر برام ديدنشون سخت بود كه گفتم خدايا شكرت كه حالم خوبه و بخاطر اينكه يه وقتهايي يادم ميره از خدا هر روز به خاطر سلامتيم تشكر كنم ناراحت شدم. ببخشيد بنده خنگي هستم كه بايد هميشه بيادم بياري كه اراده تو ماورا اراده ما هست. بازم بخاطر همه چيزها ممنون.
خدا جون مراقب همه عزيزاي ما و همه عزيزاي مردم ديگه باش. خيلي دوستت دارم