۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

هستی من



پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست


خدا جون این رو تو دفترم دیدم و خیلی خوشم اومد. خیلی دوست دارم.

برگشت به یزد و ...



از یک هفته قبل خیلی ناراحت بودم تابستون به من خیلی خوش گذشته بود، اما بالاخره باید میرفتم اما انقدر ناراحت بودم که خیلی زود عصبی می شدم. اما بالاخره دوز جمعه اومد و من باید می اومدم یزد، خلاصه به هر سختی که بود خودم رو راضی کردم که باید بری خودت خواستی تو این راه بری اما خداییش چقدر سخته چطوری این دوره را تموم کنم فکر کنم یک کم به من سخت بگذره اما تحصیل علم همینه دیگه، از همه سخت تر جدایی از خونه بود ،جدایی از وی وی،انگاری دلم کنده شده بود و داشتم می رفتم در تمام طول راه فقط دعا میکردم خدایا براحتی برام بگذره و مشکلی برام پیش نیاد، خدا رو شکر با یه خانم فوق العاده هم سفر شدم که دکتری هنر و تخصصش معماری داخلی بود کلی حرف زدیم و تا یزد از همصحبتی باهاش لذت بردم و فکر کنم خدا خواست که نفهمم چطوری میرسم یزد، وقتی ساعت 10 شب رسیدم یزد ، بوی آشنایی و شوق را احساس کردم و یکی می گفت اونطوری که فکر میکردی نیست اینجا خیلی خوبه استفاده کن مثل وطنت می مونه نگاه کن همون ایستگاه راه آهنی که هر وقت میخوای بری خوشحالی همونجاست و خداییش با روحیه فوق العاده و حس عالی از قطار پیاده شدم و رفتم به خوابگاه پیش دوستام که یه کوچولو دلم تنگ شده بود. خدا جون ممنون دوستت دارم

الماس

"برگرفته از وبلاگ http://kapta.blogspot.com
" خواهرزاده دوستم سعیده :آفرین محسن خان خیلی عالی بود
خود را شکست. خورد شد. ریز ریز. بلور‌هایی‌ درخشنده. هر کدام از ذرات بلورش زیر آفتاب می‌‌درخشید. اما همهٔ ذرّات، با هم، زیر نور درخشش محسوسی نداشت. شاید همهٔ ذراتش، بلور‌های الماس نبودند که بی‌ پروا کنار هم بدرخشند. هر کس دانه دانهٔ بلور‌هایش را می‌‌دید، عاشق آنها می‌‌شد اما همهٔ بلور‌ها کنار هم دلپذیر نبودند .

تو آمدی، بی‌ صدا... مثل آب جاری شدی، همهٔ بلور‌هایش را گرفتی‌ و از جاری وجودت نمناکشان ساختی. بلور‌های ‌نمکی و ناخالصش را در جویبار وجودت حل کردی تا الماس‌هایش هویدا شوند. خالصش کردی... الماس‌های وجودش را به او‌ باز گردانیدی...اکنون، بلورهایش با هم زیر آفتاب درخشش بی‌ نظیری داشتند.

نمی‌خواست از تو دور باشد، می‌ترسید دوباره ناخالص شود یا اینکه نتواند خود را بشکند. الماس‌هایش را تقدیم جویبار تو کرد تا همراه تو جاری شود تا صیقلش دهی‌. تو گرچه ساکنی، اما روان هستی‌...

سخنراني "ونه گات" مراسم فارغ التحصيلي دانشگاه MIT



خانمها، آقايان فارغ التحصيل ،لطفا كرم ضد آفتاب بماليد!

اگر ميخواستم براي آينده ي شما فقط يك نصيحت بكنم، راه ماليدن كرم ضد آفتاب را توصيه مي كردم. خواص مفيد آثار مفيد و دراز مدت كرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالي كه ساير نصايح من هيچ پايه و اساس قابل اعتمادي جز تجربه هاي پر پيچ و خم شخص بنده ندارند. اينك اين نصايح را خدمتتان عرض ميكنم.


قدر نيرو و زيبايي جوانيتان را بدانيد، ولي اگر هم ندانستيد، مهم نیست! روزي قدر نيرو و زيبايي جواني تان را خواهيد دانست كه طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور كنيد تا بيست سال ديگر، به عكسهاي جواني خودتان نگاه خواهيد كرد و به ياد مي آوريد چه امكاناتي در اختيارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده ايد. آن طور كه تصور مي كرديد چاق نبوديد. همه چيز در بهترين شرايطش بوده تا شما احساس خوب داشته باشيد.

نگران آينده نباشيد. اگر هم دلتان می خواهد نگران باشید، فقط اين را بدانيد كه نگراني همان اندازه مؤثر است كه جويدن آدامس بادكنكي در حل يك مساله ي جبر.

مشكلات اساسي زندگي شما بي ترديد چيزهايي خواهند بود كه هرگز به مخيله ي نگران تان هم خطور نكرده اند، از همان نوعي كه يك روز سه شنبه ي عاطل و باطل ناگهان احساس بد پيدا مي كنيد و نسبت به همه چيز بدبين ميشويد!


با دل ديگران بي رحم نباشيد و با كساني كه با دل شما بي رحم بوده اند، سر نكنيد.

نخ دندان بكار ببريد.
عمرتان را با حسادت تلف نكنيد. گاهي شما جلو هستيد و گاهي عقب. مسابقه طولاني است و سرانجام، خودتان هستيد كه با خودتان مسابقه ميدهيد.



ناسزا ها را فراموش كنيد. اگر موفق به انجام اين كار شديد راهش را به من هم نشان بدهيد.


نامه هاي عاشقانه ي قديمي را حفظ كنيد. صورت حسابهاي بانكي و قبضها و ... را دور بياندازيد.


اگر نمي دانيد مي خواهيد با زندگيتان چه بكنيد، احساس گناه نكنيد. جالب ترين افرادي را كه در زندگي ام شناخته ام در 22 سالگي نمي دانستند مي خواهند با زندگيشان چه كنند. برخي از جالبترين چهل ساله هايي هم كه مي شناسم هنوز نميدانند.
تا ميتوانيد كلسيم بخوريد. با زانوهايتان مهربان باشيد. وقتي قدرت زانوهاي خود را از دست داديد كمبودشان را به شدت حس خواهيد كرد.

ممكن است ازدواج كنيد، ممكن است نكنيد. ممكن است صاحب فرزند شويد، ممكن است نشويد. ممكن است در چهل سالگي طلاق بگيريد، احتمال هم دارد كه در هشتاد و پنجمين سالگرد ازدواجتان رقصكي هم بكنيد. هرچه مي كنيد، نه زياد به خودتان بگيريد، نه زياد خودتان را سرزنش كنيد. انتخابهاي شما بر پايه ي 50 درصد بوده، همانطور كه مال همه بوده..

دستورالعمل هايي كه به دستتان ميرسد را تا ته بخوانيد، حتا اگر از آنها پيروي نمي كنيد.

از خواندن مجلات زيبايي پرهيز كنيد. تنها خاصيت آنها اين است كه بشما بقبولانند كه زشتيد .
در شناخت پدر و مادر خود بكوشيد. هيچ كس نمي داند كه آنان را كي براي هميشه از دست خواهيد داد. با خواهران و برادران خود مهربان باشيد. آنها بهترين رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوي تنها كساني هستند كه بيش از هر كس ديگر در آينده به شما خواهند رسيد.


به ياد داشته باشيد كه دوستان مي آيند و مي روند، ولي آن تك و توك دوستان جان جاني كه با شما مي مانند را حفظ كنيد. براي پل زدن ميان اختلاف هاي جغرافيايي و روش هاي زندگي سخت بكوشيد، زيرا هرچه بيشتر از عمر شما بگذرد، بيشتر پي مي بريد كه به افرادي كه در جواني مي شناختيد محتاجيد.

سفر كنيد
برخي حقايق لاينفك را بپذيريد: قيمت ها صعود مي كنند، سياستمداران كلك مي زنند، شما هم پير مي شويد و آنگاه كه شديد، در تخيل تان به ياد مي آوريد كه وقتي جوان بوديد قيمت ها مناسب بودند، سياستمداران شريف بودند و بچه ها به بزرگترهايشان احترام ميگذاشتند.


به بزرگ ترها احترام بگذاريد.
توقع نداشته باشيد كه كس ديگري نان آور شما باشد. ممكن است حساب پس اندازي داشته باشيد. شايد هم همسر متمولي نصيبتان شده باشد ولي هيچگاه نمي توانيد پيش بيني كنيد كه كدام خالي مي شود يا بشما جاخالي مي دهد.


خيلي با موهايتان ور نرويد وگرنه وقتي چهل سالتان بشود، شبيه موهاي هشتاد ساله ها مي شود. دقت كنيد كه نصايح چه كسي را مي پذيريد، اما با كساني كه آنها را صادر مي كنند بردبار و صبور باشيد. نصيحت، گونه ي ديگر غم غربت است. ارائه ي آن روشي براي بازيافت گذشته از ميان تل زباله ها، گردگيري آن و ماله كشيدن بر روي زشتي ها و كاستي هايشان و مصرف دوباره ي آن به قيمتي بالاتر از آنچه ارزش دارد، است. اما اگر به اين مسايل بي توجه هستيد لااقل حرفم درمورد كرم ضد آفتاب بپذيريد.