۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

به ياد گرگان

سلام وب عزيزم خوبي، امروز بي نهايت به ياد گرگان زيبا افتادم چون قرار بود كه برم سر كلاس ارشدا درس بدم البته يك كم استرس داشتم ولي وقتي كه شروع شد آرامش زيادي در سراسر وجودم نشست و از بودن در كلاس و حرف زدن لذت مي بردم و ياد سه تفنگدار و بچه هاي مبارزه گرگان ورودي 86 ، و آمورش اونجا افتادم و دلم گرفت و آرزو كردم كه باز ببينمشون،در كل كلاس خوبي بود و كلي حرف زديم و بعدش رفتم خوابگاه ،برنامه خاله بازي به راه بود و اتاق بجه ها لبو پخته بودند و خوشمزه خوشمزه بود،امشب كه خوابگاه آب گرم قطع بود و فكر كنم بايد جور و پلاسمون را جمع كنيم برم گرمابه عمومي ،
جاتون خالي، روز خوبي داشته باشيد البته فردا يعني 5 شنبه 13 آبان 89.