۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

شكر گزاري

امروز كه همكلاسيمون مريض شده بود و بعد با هم رفتيم به بيمارستان شهيد بهشتي تفت، و چون دكتر عمل داشت مجبور شديم كمي وايستيم و تو اين فاصله چند تا مريض كه كمرشون رو عمل كرده بودند اوردند كه ببرند تو اتاق عمل،و انقدر برام ديدنشون سخت بود كه گفتم خدايا شكرت كه حالم خوبه و بخاطر اينكه يه وقتهايي يادم ميره از خدا هر روز به خاطر سلامتيم تشكر كنم ناراحت شدم. ببخشيد بنده خنگي هستم كه بايد هميشه بيادم بياري كه اراده تو ماورا اراده ما هست. بازم بخاطر همه چيزها ممنون.
خدا جون مراقب همه عزيزاي ما و همه عزيزاي مردم ديگه باش. خيلي دوستت دارم

۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

به ياد گرگان

سلام وب عزيزم خوبي، امروز بي نهايت به ياد گرگان زيبا افتادم چون قرار بود كه برم سر كلاس ارشدا درس بدم البته يك كم استرس داشتم ولي وقتي كه شروع شد آرامش زيادي در سراسر وجودم نشست و از بودن در كلاس و حرف زدن لذت مي بردم و ياد سه تفنگدار و بچه هاي مبارزه گرگان ورودي 86 ، و آمورش اونجا افتادم و دلم گرفت و آرزو كردم كه باز ببينمشون،در كل كلاس خوبي بود و كلي حرف زديم و بعدش رفتم خوابگاه ،برنامه خاله بازي به راه بود و اتاق بجه ها لبو پخته بودند و خوشمزه خوشمزه بود،امشب كه خوابگاه آب گرم قطع بود و فكر كنم بايد جور و پلاسمون را جمع كنيم برم گرمابه عمومي ،
جاتون خالي، روز خوبي داشته باشيد البته فردا يعني 5 شنبه 13 آبان 89.

۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

هستی من



پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست


خدا جون این رو تو دفترم دیدم و خیلی خوشم اومد. خیلی دوست دارم.

برگشت به یزد و ...



از یک هفته قبل خیلی ناراحت بودم تابستون به من خیلی خوش گذشته بود، اما بالاخره باید میرفتم اما انقدر ناراحت بودم که خیلی زود عصبی می شدم. اما بالاخره دوز جمعه اومد و من باید می اومدم یزد، خلاصه به هر سختی که بود خودم رو راضی کردم که باید بری خودت خواستی تو این راه بری اما خداییش چقدر سخته چطوری این دوره را تموم کنم فکر کنم یک کم به من سخت بگذره اما تحصیل علم همینه دیگه، از همه سخت تر جدایی از خونه بود ،جدایی از وی وی،انگاری دلم کنده شده بود و داشتم می رفتم در تمام طول راه فقط دعا میکردم خدایا براحتی برام بگذره و مشکلی برام پیش نیاد، خدا رو شکر با یه خانم فوق العاده هم سفر شدم که دکتری هنر و تخصصش معماری داخلی بود کلی حرف زدیم و تا یزد از همصحبتی باهاش لذت بردم و فکر کنم خدا خواست که نفهمم چطوری میرسم یزد، وقتی ساعت 10 شب رسیدم یزد ، بوی آشنایی و شوق را احساس کردم و یکی می گفت اونطوری که فکر میکردی نیست اینجا خیلی خوبه استفاده کن مثل وطنت می مونه نگاه کن همون ایستگاه راه آهنی که هر وقت میخوای بری خوشحالی همونجاست و خداییش با روحیه فوق العاده و حس عالی از قطار پیاده شدم و رفتم به خوابگاه پیش دوستام که یه کوچولو دلم تنگ شده بود. خدا جون ممنون دوستت دارم

الماس

"برگرفته از وبلاگ http://kapta.blogspot.com
" خواهرزاده دوستم سعیده :آفرین محسن خان خیلی عالی بود
خود را شکست. خورد شد. ریز ریز. بلور‌هایی‌ درخشنده. هر کدام از ذرات بلورش زیر آفتاب می‌‌درخشید. اما همهٔ ذرّات، با هم، زیر نور درخشش محسوسی نداشت. شاید همهٔ ذراتش، بلور‌های الماس نبودند که بی‌ پروا کنار هم بدرخشند. هر کس دانه دانهٔ بلور‌هایش را می‌‌دید، عاشق آنها می‌‌شد اما همهٔ بلور‌ها کنار هم دلپذیر نبودند .

تو آمدی، بی‌ صدا... مثل آب جاری شدی، همهٔ بلور‌هایش را گرفتی‌ و از جاری وجودت نمناکشان ساختی. بلور‌های ‌نمکی و ناخالصش را در جویبار وجودت حل کردی تا الماس‌هایش هویدا شوند. خالصش کردی... الماس‌های وجودش را به او‌ باز گردانیدی...اکنون، بلورهایش با هم زیر آفتاب درخشش بی‌ نظیری داشتند.

نمی‌خواست از تو دور باشد، می‌ترسید دوباره ناخالص شود یا اینکه نتواند خود را بشکند. الماس‌هایش را تقدیم جویبار تو کرد تا همراه تو جاری شود تا صیقلش دهی‌. تو گرچه ساکنی، اما روان هستی‌...

سخنراني "ونه گات" مراسم فارغ التحصيلي دانشگاه MIT



خانمها، آقايان فارغ التحصيل ،لطفا كرم ضد آفتاب بماليد!

اگر ميخواستم براي آينده ي شما فقط يك نصيحت بكنم، راه ماليدن كرم ضد آفتاب را توصيه مي كردم. خواص مفيد آثار مفيد و دراز مدت كرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالي كه ساير نصايح من هيچ پايه و اساس قابل اعتمادي جز تجربه هاي پر پيچ و خم شخص بنده ندارند. اينك اين نصايح را خدمتتان عرض ميكنم.


قدر نيرو و زيبايي جوانيتان را بدانيد، ولي اگر هم ندانستيد، مهم نیست! روزي قدر نيرو و زيبايي جواني تان را خواهيد دانست كه طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور كنيد تا بيست سال ديگر، به عكسهاي جواني خودتان نگاه خواهيد كرد و به ياد مي آوريد چه امكاناتي در اختيارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده ايد. آن طور كه تصور مي كرديد چاق نبوديد. همه چيز در بهترين شرايطش بوده تا شما احساس خوب داشته باشيد.

نگران آينده نباشيد. اگر هم دلتان می خواهد نگران باشید، فقط اين را بدانيد كه نگراني همان اندازه مؤثر است كه جويدن آدامس بادكنكي در حل يك مساله ي جبر.

مشكلات اساسي زندگي شما بي ترديد چيزهايي خواهند بود كه هرگز به مخيله ي نگران تان هم خطور نكرده اند، از همان نوعي كه يك روز سه شنبه ي عاطل و باطل ناگهان احساس بد پيدا مي كنيد و نسبت به همه چيز بدبين ميشويد!


با دل ديگران بي رحم نباشيد و با كساني كه با دل شما بي رحم بوده اند، سر نكنيد.

نخ دندان بكار ببريد.
عمرتان را با حسادت تلف نكنيد. گاهي شما جلو هستيد و گاهي عقب. مسابقه طولاني است و سرانجام، خودتان هستيد كه با خودتان مسابقه ميدهيد.



ناسزا ها را فراموش كنيد. اگر موفق به انجام اين كار شديد راهش را به من هم نشان بدهيد.


نامه هاي عاشقانه ي قديمي را حفظ كنيد. صورت حسابهاي بانكي و قبضها و ... را دور بياندازيد.


اگر نمي دانيد مي خواهيد با زندگيتان چه بكنيد، احساس گناه نكنيد. جالب ترين افرادي را كه در زندگي ام شناخته ام در 22 سالگي نمي دانستند مي خواهند با زندگيشان چه كنند. برخي از جالبترين چهل ساله هايي هم كه مي شناسم هنوز نميدانند.
تا ميتوانيد كلسيم بخوريد. با زانوهايتان مهربان باشيد. وقتي قدرت زانوهاي خود را از دست داديد كمبودشان را به شدت حس خواهيد كرد.

ممكن است ازدواج كنيد، ممكن است نكنيد. ممكن است صاحب فرزند شويد، ممكن است نشويد. ممكن است در چهل سالگي طلاق بگيريد، احتمال هم دارد كه در هشتاد و پنجمين سالگرد ازدواجتان رقصكي هم بكنيد. هرچه مي كنيد، نه زياد به خودتان بگيريد، نه زياد خودتان را سرزنش كنيد. انتخابهاي شما بر پايه ي 50 درصد بوده، همانطور كه مال همه بوده..

دستورالعمل هايي كه به دستتان ميرسد را تا ته بخوانيد، حتا اگر از آنها پيروي نمي كنيد.

از خواندن مجلات زيبايي پرهيز كنيد. تنها خاصيت آنها اين است كه بشما بقبولانند كه زشتيد .
در شناخت پدر و مادر خود بكوشيد. هيچ كس نمي داند كه آنان را كي براي هميشه از دست خواهيد داد. با خواهران و برادران خود مهربان باشيد. آنها بهترين رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوي تنها كساني هستند كه بيش از هر كس ديگر در آينده به شما خواهند رسيد.


به ياد داشته باشيد كه دوستان مي آيند و مي روند، ولي آن تك و توك دوستان جان جاني كه با شما مي مانند را حفظ كنيد. براي پل زدن ميان اختلاف هاي جغرافيايي و روش هاي زندگي سخت بكوشيد، زيرا هرچه بيشتر از عمر شما بگذرد، بيشتر پي مي بريد كه به افرادي كه در جواني مي شناختيد محتاجيد.

سفر كنيد
برخي حقايق لاينفك را بپذيريد: قيمت ها صعود مي كنند، سياستمداران كلك مي زنند، شما هم پير مي شويد و آنگاه كه شديد، در تخيل تان به ياد مي آوريد كه وقتي جوان بوديد قيمت ها مناسب بودند، سياستمداران شريف بودند و بچه ها به بزرگترهايشان احترام ميگذاشتند.


به بزرگ ترها احترام بگذاريد.
توقع نداشته باشيد كه كس ديگري نان آور شما باشد. ممكن است حساب پس اندازي داشته باشيد. شايد هم همسر متمولي نصيبتان شده باشد ولي هيچگاه نمي توانيد پيش بيني كنيد كه كدام خالي مي شود يا بشما جاخالي مي دهد.


خيلي با موهايتان ور نرويد وگرنه وقتي چهل سالتان بشود، شبيه موهاي هشتاد ساله ها مي شود. دقت كنيد كه نصايح چه كسي را مي پذيريد، اما با كساني كه آنها را صادر مي كنند بردبار و صبور باشيد. نصيحت، گونه ي ديگر غم غربت است. ارائه ي آن روشي براي بازيافت گذشته از ميان تل زباله ها، گردگيري آن و ماله كشيدن بر روي زشتي ها و كاستي هايشان و مصرف دوباره ي آن به قيمتي بالاتر از آنچه ارزش دارد، است. اما اگر به اين مسايل بي توجه هستيد لااقل حرفم درمورد كرم ضد آفتاب بپذيريد.

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه




سلام وبلاگ عزیزم ،خداییش خیلی شرمنده ات هستم ببخشید درگیر درسم و زندگی بودم ،نمیدونی چی واست بگم از گجای زندگی بگم از شیرینیهاش و سختیهاش بگم از مشکلات و موفقیتها بگم یا در کل از عزیز بودن زندگی بگم ، شاید هنوز باید روحم رو پرورش بدم یه کم باید بزرگتر شم تا انقدر اذیت نشم ، خیلی چیزا اونطوری که میخوای نیست خوب طبیعی هست باید باید بازی کردن با زندگی رو یاد بگیری تا برنده باشی.اما خوب شرط یه زندگی خوب داشتن یه دوست خوب و همراه خوب هست که خدا به من تو زندگی یه مهره خوب داده و من ازش متشکرم.
امروز امتحان داشتم خیلی یه جوری بود اصلا حس خوبی ندارم حالا تا چند روز دیگه که یه امتحان دیگه دارم.
وبلاگ جونم نمیدونم چرا بی حالم اصلا حوصله ندارم دچار رکودی تو زندگی شدم خدای خوبم کمکم کن خودم رو پیدا کنم .به وحید نازنینم هم کمک کن تا بتونیم زندگی خوبی داشته باشیم.
وای چقدر خواب دارم.

زندگی شیرین



زندگی آرام است... مثل آرامش یک خواب بلند!

زندگی شیرین است... مثل شیرینی یک روز قشنگ!

زندگی رویایی ست... مثل رویای یکی کودک ناز!

زندگی زیبایی ست... مثل زیبایی یک غنچه ی باز!

زندگی تک تک این ساعت هاست!

زندگی چرخش این عقربه هاست!

زندگی زیباست مثل یک نگاه بی تاب همسفر من

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

تنبلی

از زمانی که اومدم یزد چقدر تنبل شدم هیچی ننوشتم و همش میگم امروز دیگه می نویسم اما باز هم مثل قبل. اما امروز دیگه گفتم بنویسم هنوز خاطرات عیدم, و چند تا چیز جالب که گفتم بنویسم را باید بنویسم.
خاطرات عیدم رو بعد می نویسم چون ماست خوردم با زوزه کباب و اصلا حال ندارم و الان دلم میخواد با دوستیم حرف بزنم تا شارژ بشم اما تلفنش نمی گیره.
اما عید با بهترین دوست زندگیم خیلی خوش گذشت و خیلی بیشتر شناختمش و دیدم که چقدر عزیزه واسه من و واسه همین خیلی دوستش دارم با همه نخشی قشنگش.

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

نقطه سر خط...

امروز من روز یکی از روزایی تو زندگیم افتادم که یک وجه مشترک با هم داشتند و اون هم اینه که در هر دو صورت گفتم عزیز دلم : نقطه سر خط......
و این برام این معنی را داشت که با تموم شدن یک مرحله کاری و یک تجربه قشنگ و با شروع کار دیگر تجربه زیباتری شروع خواهی کرد و این جمله به من آرامش می ده.من با تمام خاطرات زیبایی که از گرگان دارم باید بار سفر ببندم و برم به شهر دیگری واسه تحصیل و زندگی و فصل جدیدی از زندگیم شروع میشه که بهش میگم فصل زندگی در یزد و تهران با وی وی جونم.
اما واقعا دلم واسه همه چیز تو گرگان تنگ میشه چون اینجا بزرگ شدم خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکردم و تنهایی فرصتی بودن برای بالغ شدن و از خدای بزرگ متشکرم که این فرصت را بهم داد و فکر کردن و جدایی از این همه خاطرات زیبا دلم را تکون میده و از اینجا این دریچه کوچک به همه میگم مخلص همه تون هستم و با تمام وجود دوستتون دارم.کلی حرف دارم که بگم اما نمیتونم بگم.............
خدا نگهدار.

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

روز تولد ما


به قول وحید جونم روز 6 اسفند روز تولد من بود روزی بود که به لطف خدا و معجزه الهی پی بردم و هزاران بار گفتم با تمام وجود:خدایا شکر شکر شکر، چقدر خوبی.
اما چه روزی بود من خیلی ترسیدم و اصلا فکر نمیکردم زنده باشم اما واقعا دیدم که حالم خوب بود و همینطور حال وحید.
تا بحال اینقدر ترس را تجربه نکرده بودم امیدوارم برای هیچکی پیش نیاد چون تجربه بدی بود .یه چیزی تو این حادثه فهمیدم که چقدر خدا را دوست دارم و چقدر مردم خوبند و در این مواقع کمک می کنند.
خدا جون خیلی دوستت دارم .

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

شروع زندگی جدیدی از تحصیلم


امروز صبح زود در حالی که فکر کنم خیلی پریشون بودم تو خواب شنیدم که راننده گفت میدان معلم ، یزدیها پیاده شید و فهمیدم که آخر خط رسیدم و با خستگی خواب و راه به سمت خوابگاه راه افتادم رفتم اتاق همه جا تاریک بود و در زدم و سریع با یه ملافه خوابیدم و بقیه هم بیدار شدند و تا ساعت 10 و نیم خواب بودم بعدش وسایلم رو جمع کردم و پس از صرف چای با همکلاسیهام رفتم دانشگاه تا ناهار بخوریم و تو دانشگاه نمی دونستیم چکار کنیم که رفتم به دوستم فاطمه که سال بالایی ما بود زنگ زدم و رفتیم اتاق آونا.و به ما گفتند برای شما هم اتاق درست کردند و بعدش ما هم رفتیم اتاقمون رو دیدیم خیلی تعجب کردم اتاق شیکی با همه امکانات آموزشی، خیلی لذت بردم.خلاصه کلاس شروع شد و جاتون خالی و استاد تا تونست کار به ما داد و من همچنان دارم غصه میخورم خدایا به من کمک کن تا بتونم این دوره را بگذرونم. و من هم دعا میکنم همه موفق و پیروز باشند و از خدای بزرگ به خاطر تمام عنایاتی که به من داشت ممنونم.خدای من دوستت دارم.و الان راه جدیدی را شروع کردم که باید خیلی تلاش کنم.

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

رضایت از خودم


چهارشنبه گذشته یکی از روزهای خوب و پراسترس زندگیم بود که بعد از اینکه از گرگان به خونه رسیدم سریع رفتم کافی نت و در کمال ناباوری دیدم که دکتری قبول شدم و همونجا از خدای بزرگ تشکر کردم و تا چند روز فقط در حال سپاسگزاری بودم بازم میگم خدا جون خیلی دوست دارم.
و این باعث شد از خودم در زندگی رضایت داشته باشم شاید چون به یکی از هدفهای مهم زندگیم رسیده بودم البته قراره به بقیه هدفها با وحید جونم با هم برسیم.خدایا به من و وی وی کمک کن.البه خداجون به همه جوونها و همه مردم امید در زندگی بده تا زندگی را واقعا به قشنگی که هست ببینند.الان احساس راحتی دارم که هر وقت احساسش میکنم باز هم سپاس می گم.

۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

روز امتحان




این روزها که بچه ها امتحان دارند روزی هزار بار خدارو شکر میکنم که امتحان ندارم و یاد امتحان میکروب می افتم که نصف کتاب رو نخونده بودم و رفتم امتخان دادم و اونروز بزرگترین درس زندگیم رو از محبوبه گرفتم وقتی که با اضطراب بینهایت داشتم میرفتم دانشگاه که امتحان بدم با دیدن محبوبه عزیزم(که الان یکی از عزیزترین دوستام هست) آروم شدم و بهم گفت چرا اینطوری شدی؟برات مهم نباشه بدتر از بد که نمیشه,خوشبختانه نمره من خیلی عالی شد اما بعد از اونروز به خودم قول دادم که هیچوقت استرس واسه امتحان نداشته باشم و الان هم به خونسردی بین دوستام مشهورم و شاید یکی از دلایل موفقیت من هم باشه تا بحال,و اما الان بچه ها درس نمی خونند و نمره خوب هم میخواهند و به قول خودشون به ما نمره کم دادند نه کم شدیم.
من از افتادنشون خیلی ناراحت میشم و از موفقیتشون هم خیلی خوشحال میشم و براشون ارزوی پیروزی دارم همیشه.
این عکس هم واسه بچه های عزیزم ترم 3 بهداشت خانواده که خیلی دوستشون دارم این عکس بالا دقیقا برام فلسفه امتحان را یاداوری میکنه که با امتحان از یه مرحله میگذری و وارد یه مرحله بهتر میشی .شما چی میگید؟؟؟؟؟؟؟؟
همه بچه ها را از ترم 4 گرفته تا ترم2 و ترم5و الی اخر چاکرتون هستیم پیروز باشید و سلامت.

۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

شعار سال 2010 سازمان بهداشت جهانی ( URBANIZATION AND HEALTH)



همه ساله در 7 آوريل، مصادف با 18 فروردين ماه ، به مناسبت گراميداشت تاسيس سازمان جهاني بهداشت، مراسم روز جهاني بهداشت، با تمركز روي يك موضوع مهم بهداشتي توسط سازمان جهاني بهداشت و كشورهاي عضو برگزار مي‌شود. سازمان جهاني بهداشت شعار سال (2010) ميلادي را
URBANIZATION AND HEALTH "شهرنشيني و سلامت"
نامگذاري كرده است كه در آن موضوعاتي مانند عوامل اجتماعي مرتبط با سلامت، سلامت محيط، سلامت جاده‌اي، شيوه‌هاي زندگي سالم، امنيت و سلامت غذا مورد تاكيد قرار مي‌گيرد.

در كشور ما نيز از تاريخ 18 تا 24 فروردين ماه (7 تا 13 آوريل) «هفته سلامت» با هدف اطلاع‌رساني گسترده درخصوص برنامه‌ها و عملكرد نظام سلامت به آحاد جامعه، افزايش سطح آگاهي جامعه درخصوص مفاهيم سلامت، تمركز و تاكيد بر اولويت‌هاي كشوري و منطقه‌اي براساس شعار سال سازمان جهاني بهداشت و توسعه همكاريهاي بين بخشي در راستاي فعال كردن كليه عوامل اجتماعي موثر بر سلامت برگزار مي‌شود.

گفتني است از آنجايي كه شعار سالروز جهاني بهداشت در سال 2010 ميلادي معطوف به توسعه شهري و سلامت و پيام كليدي آن در اولويت قراردادن سلامت در سياستگذاريهاي شهري مي‌باشد، سازمان جهاني بهداشت از تمام كشورهاي دنيا دعوت كرده است كه در يك حركت جهاني با عنوان «هزارشهر، هزار زندگي» مشاركت داشته باشند و براين اساس طي تفاهم‌نامه‌اي كه بين وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و سازمان جهاني بهداشت به امضاء رسيده است، تاكنون 40 شهر كشورمان با امضاي اين تفاهم‌نامه به «شبكه هزارشهر، هزار زندگي» پيوسته‌اند.

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه




عزیز دلم بی نهایت دلم برای با تو بودن تنگ شده.دوستت دارم.